و .... وگشايش كار در خانواده گرديد مشكلات خانواده يكي پس از ديگري با قدم مباركش بر طرف گرديد.
او در حدود سه سالگي دچار بيماري ديفتري گرديد كه تا سرحد مرگ پيش رفت كه خداوند يكي معلم فداكار را مامور كرد تا او را به موقع به دكتر رسانده و او از مرگ حتمي نجات يافت. او در روستاي سرسياه از توابع دشتخاك متولد گرديد و دوران ابتدايي در دبستان سعدي دشتخاك و دوره راهنمايي در مدرسه ميرزا رضاي كرماني دشتخاك به اتمام رساتد و فاصله روستا تا دشتخاك كه حدود سه كيلومتر بود در زمستان و تابستان با پاي پياده طي كرده است.
او پس از اتمام دوره راهنمايي ابتدا در دبيرستان امام خميني شهر زرند در رشته علوم انساني ثبت نام كرد ولي در سال دوم تغيير رشته داد و در رشته علوم تجربي ادامه تحصيل داد در اين زمان يعني سال 59 عراق به ايران حمله كرد و به خاك ايران تجاوز نمود سرانجام در سال 1361 در حالي كه در سوم دبيرستان مشغول به تحصيل بود در هشتم اسفند ماه 1361 از طريق بسيج سپاه زرند به جبهه اعزام گرديد و در 22/1/1362 در عمليات والفجر مقدماتي در جبهه شرهاني مفقود الاثر گرديد و حدود دوازده سال مفقود گرديد سرانجام در مردادماه 1374 جسدش شناسايي و قسمتي از بدن همراه با پلاكش به خانواده تحويل و در بهشت زهراي دشتخاك پس از تشيع به خاك سپرده شد.
ويژگي هاي اخلاقي شهيد
او بسيار مذهبي و خوش اخلاق و فداكار بود . در جلسات مذهبي شركت فعال داشت تمام دوستان و همكلاسي هايش از رفتار خوب و اخلاق خوش او هميشه صحبت مي كنند بسيار فداكار بود چون آخرين فرزند خانواده بود در شستشوي لباس و جاروب كردن خانه و نيز علوفه دادن به گوسفندان و گاوها به پدر و مادر كمك مي كرد.
هميشه از اقوام و خويشان بخصوص پدر بزرگ و مادر بزرگش احوالپرسي و نسبت به رفع مشكلات آنها همكاري مي كرد .
او در كلاس پنجم كه بود با تراكتور زمين شخم مي زد و مي كاشت و با دستگاه علف درو يونجه و گندم و جو درو مي كرد در آبياري و ساير كار هاي كشاورزي به پدر كمك مي كرد.
او ورزشكار نمونه اي بود و در رشته واليبال بسيار پيشرفت كرده بود و در درس خواندن نيز بسيار جدي بود .علي نسبت به قول وعده خويش سخت پايبند بود.
اگر به كسي قول مي داد به قولش وفا مي كرد . يكي از اقوام نقل مي كرد كه يك روز قرار بود با تراكتور براي من كه بنايي داشتيم آب بياورد او صبح زود آب آورده و خالي كرده بود. وقتي كه ما به محل ساختمان رفتيم مشغول كار شديم فكر كردم كه او آب نياورده وقتي داخل منبع را نگاه كرديم ديديم پر از آب است معلوم بود كه صبح زود قبل از طلوع آفتاب آب را خالي كرده است.
در جبهه خواب شهادتش را مي بيند و چند روز بعد از ديدن آن خواب عمليات شروع گرديده و او شهيد مي شود .
روحش شاد و يادش گرامي باد