loading...
شهدا شمع محفل بشریتند
عبدالله ضیاالدینی بازدید : 107 یکشنبه 14 اسفند 1390 نظرات (0)

 زنگار گرفته، ایمانی دارم ضعیف، اراده ای دارم سست، اما هدفی دارم عالی و مقصدی والا و آن لقاء به سوی توست. مرا ببخش از گناهانم در گذر زیرا تو رحیم هستی.
ای نیک نکرده بر بدیها کرده           و آنگه به خلاص خود تمنا کرده
بر عشق مکن تکبر که هرگز نبود      نا کرده چو کرده، کرده چون ناکرده
ولی یک دفعه از کربلای حسین ندایی به گوشم رسید که با خود تصمیم گرفتم به جبهه بروم، پیش خود گفتم باید دو راه در پیش بگیرم اول اینکه حسین وار مانند شهدای عملیاتهای قبل با تمام قدرت رفتن را انتخاب کنیم و به صف شهداء که خدا خواست بپیوندم و دیگر اینکه در همین جا بمانم و راه پوچ و بی هدفی را دنبال کنم باز هرچه فکر کردم دیدم راه اولی بهتر است.ولی با همه اینها تقاضای عفو دارم از همه مردم و امیدوارم که از گناهانم در گذرند و خدایا مرا در زمره دوستان خود قرار دهی.خطاب به پدر و مادر عزیزم مرا ببخشید از اینکه نتوانستم حق شما را آنچنان که باید و شاید ادا کنم زیرا رضای خدا مطمئناً رضای شماست. از شما خواهش می کنم امام را دعا کنید. ای پدر بزرگوارم، مادر عزیزم و برادرم و خواهرم بر سر مزار من آزادانه گریه کنید که شاید چند نفر بی تفکر دلشان به حال من بسوزد و راه شهادت و جبهه رفتن را به پیش گیرند.و از دوستانم می خواهم که برای شادی روح من سنگرها را پر کنند که خالی گذاشتن این سنگر خیانت به اسلام و خون شهدا است. تو را شکر می کنم که خدای دانا راه شهادت را بر من گشود.چند قطعه شعر به عنوان یادبود که در سنگرم نوشتم شما را جلب می کنم؟
چون قصۀعشق جاودانی شده اید                      چون طائر قدس آسمانی شده اید
دانی که چه لطائفی است گل را به بهار              هنگام شهادت آنچنانی شده اید
نامش به لب لعل نیاز است علی(ع)                   بر خلوتیان محرم رازست علی
در مسجد کوفه چون شهیدش کردند                   گفتند مگر اهل نماز است علی
از نفس شرور در عذابم، چه کنم؟                       از غفلت و جهل غرق خونم چه کنم؟
چون روز سؤال پرس، اعمال مرا                          گویم که مپرس بی جوابم چه کنم؟
در آخر نامه شما را به تقوی سفارش می کنم و از پدرم و مادرم می خواهم که حسین وار بر مزار من گریه بکنند و از شما خواهران و برادران می خواهم که فراگیری درس را انتخاب نموده که اگر در پیش از انقلاب 50 درصد مردم با سواد بودند ملتمان به این چنین روز گرفتار نمی شدند. از خدا بخواهید که این سعادت را نصیب من بکند انشاءالله و تمام گناهان مرا ببخشد و از خواهر گرامیم می خواهم که او هم مرا ببخشد و انشاءالله درست را به پایان برسانید.از همه می خواهم که این رهنمودهای مرا با جان و دل پذیرا باشید. وصیت نامه مرا آیت الله کمساری بخواند.دیگر عرضی ندارم و شما را به خدا می سپارم. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگه دار.35/9/65

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 23
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 20
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 25
  • بازدید ماه : 33
  • بازدید سال : 364
  • بازدید کلی : 2,949