loading...
شهدا شمع محفل بشریتند
عبدالله ضیاالدینی بازدید : 85 دوشنبه 15 اسفند 1390 نظرات (0)

زیادی می گذاشتند و ایشان فرزند سوم خانواده بود .پدر و مادر خود را زیاد دوست می داشت و به آنها عشق می ورزید و در کمک کردن به دیگران کوشا بود و هیچ کس را ناراحت نمی کرد و هیچگاه کار بیهوده ای از او سر نمی زد و در اوقات فراغت از کمک کردن به پدر و مادر دریغ نمی ورزید و در فرصت های پیش آمده که در کار کشاورزی به خانواده خود کمک می کرد و از نظر اخلاقی در جمع خانواده و دوستان زبانزد خاص و عام بود و رنج های خود را از دیگران به ویژه  پدر و مادر پنهان می کردو با کودکان و دوستان ،و افراد دیگر مهربان و دلسوز بود و هیچگاه دل کسی را نمی شکست تا جایی که از عهده اش بر می آمد به دیگران کمک می کرد و دوست نداشت که دیگران از دستش ناراحت شوند .

ایشان در دوران کودکی به ورزش بویژه ورزش فوتبال علاقه زیادی داشت.با دوستان و هم محله های خود مسابقات ویژه ای را با هم برگزار می کردند و در این مسابقات به فردی که برنده می شد جایزه  می دادند و همیشه در مسابقات به دیگران احترام بگزارد .و اگر خودشان برنده مسابقه بودند مغرور نمی شدند .

او از همان اوایل جنگ علاقه ای زیادی پیدا کرد تا به جبهه برود و همیشه به دوستان و خانواده اش می گفت من باید به جبهه بروم و همیشه با خانواده به نرمی صحبت می کردند و سعی می کرد الگویی مناسب برای دیگران و خانواده باشد.و مهمترینن هدفش شهادت در راه خدا وند و دفاع از میهن در برابر دشمنان بودو جهاد در راه خدا را دوست داشت .

او همیشه در تظاهرات و مراسمات مذهبی حضوری فعال داشت و همیشه شرکت می نمود .

هر رورز فیلم ها جنگی که از تلویزیون پخش می شد تماشا می کرد و شوق او به جبهه رفتن بیشتر می شد .

دعایش همیشه این بود که در راه خدا شهید شود و نمازش را همیشه سعی می کرد سر وقت بخواند و اهمیت زیادی به نماز سر وقت داشت .

در نماز جماعت شرکت می نمود و بعد از نماز به خواندن قرآن می پرداخت و دوستانش را تشویق می کرد به مسجد بروند و در نماز و دعاهای خوانده شده در مسجد شرکت کنند.

او در مراسم عاشورای امام حسین (ع) و ماه مبارک رمضان شرکت فعالی داشت وهمیشه می گفت که شهادت هنر مردان خداست و نصیب هر کسی نمی شود.

او در سال 1367 درس را رها کرد و پس از نام نویسی در بسیج زرند عازم منطقه جنگی جنوب شد گر چه از نبود او احساس دلتنگی می نمودیم اما با رد بدل نامه تا حدی از دلتنگی مان کاسته می شد و او همیشه می گفت اگر شهیدان نبودند ما الان زنده نبودیم.

سرانجام در عملیات منطقه شلمچه در مورخه 4/3/1367 به درجه رفیع شهادت رسید و پس از چند روز وقتی خبر شهادت فرندم و دوستانش علی پور برخورداری و عبدالله ضیاالدینی را شنیدم برایشان گریه کردم و از طرفی خوشحال بودم که فرزندم به آرزوی خود رسیده است .

پس از آوردن جنازه شهیدم به شهرستان زرند او را تشیع و در بهشت زهرای دشتخاک در کنار همرزمانش به خاک سپردم.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 23
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 25
  • بازدید سال : 356
  • بازدید کلی : 2,941